جدول جو
جدول جو

معنی بته مرده - جستجوی لغت در جدول جو

بته مرده
(بُ تَ / تِ مُ دَ / دِ)
میوه که بتۀ آن پژمرده شده باشد. حاصلی که اصل و ریشه آن خشکیده و برگ و شاخه اش پژمرده گردد. میوه هایی چون هندوانه و خربزه و خیار و کدو که پیش از چیدن به بتۀ آن آفتی رسیده یا بی آب مانده و ازین رو میوه چون آبخستی شده باشد. (یادداشت مؤلف). چون هندوانۀ بته مرده، منسوب به بت، جائی از نواحی بصره. (از انساب سمعانی) ، قریه ای میان بوهرز و بعقوبا. (از تاج العروس) ، منسوب به بته از قرای بلنسیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ مُ دَ / دِ)
که بچه اش مرده باشد. ثکلی. (منتهی الارب) : مفرق، ناقۀ بچه مرده: مثل زن بچه مرده گریستن، سخت گریستن. بکاء کبکاء الثکلی.
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ / تِ مُ دَ / دِ)
حالت بوته ای که ریشه اش خشک شده باشد. آن گیاه که بر اثر خشک شدن ریشه و نرسیدن آب پژمرده شده باشد. حالت بته مرده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ دَ / دِ)
مرده تن. بی جان. بی روح:
سوزنده و تن مرده تر از شمع به مجلس
لرزنده و نالنده تر از تیر به پرتاب.
خاقانی.
رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُ دِ)
پناه بردن و پناه خواستن، پناهیدن. عوذ. استعاذه. استظلال: فزع الیه، پناه جست. عقل، پناه جستن بکسی. عقول، پناه جستن بکسی. (منتهی الارب)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در20هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 626 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ دَ / دِ)
منسوب به ده نفر مرد و یا زیادتر. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ده مرد که کنایه ازبسیاری مرد است چون زر ده مرده و جام ده مرده، زری و جامی که به مردم بسیار کفایت کند. (از آنندراج).
- ده مرده حلاج بودن، نهایت زیرک یا کاری بودن. (از امثال و حکم دهخدا).
- ده مرده کار، یک کس که کار مردم بسیار کند. (از چراغ هدایت).
- ده مرده کار کردن، کار کردن یک نفر به اندازۀ ده نفر. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
- جام ده مرده، جامی که برای ده نفر کفایت می کند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
توقف مکن رطل پر کرده ده
به دریاکشان جام ده مرده ده.
نظامی.
- زور ده مرده، زوری که مقابل زورده نفر مرد باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
زر نداری نتوان رفت به زور از دریا
زور ده مرده چه باشد زر ده مرده بیار.
سعدی.
، جمعیتی که مرکب از ده مرد باشد، سرکردۀ ده نفر. (ناظم الاطباء) ، هرزه گوو بسیار گو. (غیاث).
- ده مرده گو (یا گوی) ، بسیار پرحرف. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از هرزه گوی است، چه گفتن بسیار دال است بر هرزه گویی. (آنندراج) :
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بُتْ تِ مُ دَ / دِ)
دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 104 هزارگزی شمال خاوری فریمان. سکنۀ آن 30 تن، آب از قنات. محصول آن غلات و چغندر. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، دستمال پشم و مانند آن. (از اقرب الموارد). و در این حدیث: فاتی بثلثه اقرص علی بتی بمعنی دستارخوان صوف و مانند آن است یا صواب بتی، بمعنی طبق است یا نبی بتقدیم نون که بمعنی خوان خرما است. (منتهی الارب). و رجوع به بت شود، حکم قطعی. حکم قطعشده. حکم حتمی. حکم که نسخ نشود. (یادداشت مؤلف).
- طلاق بتی،طلاق قطعی که رجوع آن جایز نباشد. طلاق باین که رجوع ندارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ننه مرده
تصویر ننه مرده
مادر مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده مرده
تصویر ده مرده
منسوب به ده مرد مربوط به ده مرد: زور ده مرد
فرهنگ لغت هوشیار
اگر ببینی مرده، تو را می زند از مسافرت سود و منفعت بدست می آوری و یا چیزی را که از دست داده ای دوباره به دست می آوری. اگر مرده ای را در خواب خودت ببینی که او را می زنی و او هم از کتک خوردن راضی است در آن دنیا به سعادت رسیده است. اگر ببینی خودت مرده ای و تو را می زنند در دین و ایمان قوت خواهی داشت. بعضی از تعبیرگران گفته اند بدهی تو پرداخت می شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب